یک ماهگی
یکماه از اومدنت کنار ما گذشت....یه شب و روزایی خیلی سخت گذشت هم به تو و هم به من.....به تو بخاطر اینکه شیرم خیلی کم بود و از طرفی بلد نبودی درست شیر بخوری بنابراین گریه هات از حد معمول گاهی زیاد میشد ...و به من بخاطر اینکه همیشه خیال میکردم زایمان دوم هم مثل اولی راحته....ولی اشتباااااه میکردم...
انگار توی زایمان اولی بدن قوی تره، شاداب تره، جووون تره و خلاصه زود دردات تسکین پیدا میکنه و انگار نه انگار ، ولی توی دومی خسته تری، دااااغونتری، بدن دیگه جووون نیست و........
اما بهرحال روزای خوب و بد و درداورش تموم شد...تب و لرزای وحشتناکی که میکردم... عرق سردی که مدام به تمام بدنم مینشست.....
این وسط همه واسم نسخه میپیچیدن. این و بخور اون و نخور..اینکار و بکن اون و نکن و....
هیچکدوم هم فایده ایی نداره انگار باید دورانش سپری بشه و کم کم اوضاع خوب بشه.....
۱۳ اسفند ۹۷ دخملی خانوووم یکماهه شد....
تصاویر گویای این یکماه خواهند بود:
انگار توی زایمان اولی بدن قوی تره، شاداب تره، جووون تره و خلاصه زود دردات تسکین پیدا میکنه و انگار نه انگار ، ولی توی دومی خسته تری، دااااغونتری، بدن دیگه جووون نیست و........
اما بهرحال روزای خوب و بد و درداورش تموم شد...تب و لرزای وحشتناکی که میکردم... عرق سردی که مدام به تمام بدنم مینشست.....
این وسط همه واسم نسخه میپیچیدن. این و بخور اون و نخور..اینکار و بکن اون و نکن و....
هیچکدوم هم فایده ایی نداره انگار باید دورانش سپری بشه و کم کم اوضاع خوب بشه.....
۱۳ اسفند ۹۷ دخملی خانوووم یکماهه شد....
تصاویر گویای این یکماه خواهند بود:
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی