دیانادیانا، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

دیانا الهه ماه وجنگل

معنی اسم دیانا....

از وقتی فهمیدم نی نی دوم دختره، توی ذهنم دنبال یه اسمی میگشتم که به آندیا بخوره.....ولی هم من و هم بابایی دوتایی تصمیم گرفتیم اینبار یه اسمی انتخاب کنیم که با * آ* شروع نشه ولی تقریبا" با آندیا هم آوا باشه که البته در آخرین هفته های بارداری به این نتیجه رسیدیم که دیانا هم به آندیا خیلی میخوره و هم با معنیه..... معنی دیانا: 1- (اوستایی) نیکی رسان، نیکویی بخش؛ (در اسطوره‌های رومی) الههی ماه، جنگلها، جانوران و زایمان، همتای آرتمیس یونانی. و به این ترتیب اسم نی نی ما دیانا شد.
20 فروردين 1398

دوران بارداری (۲)

الان که دارم راجع به اون روزا صحبت میکنم دخترم دنیا اومده ....زخم پام هیچ دردی نداره ولی خیلی زخم زشتی روی پامه......و اون جوری که میگن خیلی زمان میبره تا خوب بشه شاید حدود یکسال..... منم که صبرم زیاااااااااد......نشستم تا یکسال بگذره به نظر خودم خدا یه تنبیهی منو کرد ...گفت ناراحتی که یه موجود گوگولی توی بدنته....فکرای پلید به سرت زده؟؟.پس بگیر که اومد یه دردی به جونم انداخت که برای زایمان کردنم لحظه شماری میکردم....و مطمئنم جای این زخم میمونه برای اینکه هر وقت نگاهش کنم بدترین روزها بیاد جلوی چشام....... بازم دمت گرم خداجوووون. دکتر نیلوفر نظر زاده پزشک زنانی بود که برای زایمانم انتخاب کردم....یه خانوم دکتر خوش خنده و مهربون که خ...
20 فروردين 1398

دوران بارداری

وبلاگ دیانا را در حالی باز کردم که الان ۲ ماه و ۶ روزه هستش بنابراین مطالب گذشته که مربوط به دوران بارداریم میشه رو سریع مینویسم تا به زمان حال برسیم ..... راستش دوران بارداری خوبی نداشتم...تماما" استرس و اضطراب و گریه...وضعیت هورمون های بدنم کلا" بهم ریخته بود و خلاصه اهالی خانواده تا میگفتن بالای چشمام دو تا ابرو هم وجود داره میزدم زیر گریه.....دلم نازززززکه ناززززک شده بود و خداجون هم برای اینکه قشنگ توی این دوران به من حال بده یه سنگ جلوی پام انداخت تا من باشم دیگه از حاملگی و بچه دوم نالون باشم...🤔🤔🤔🤔🤔 چهار ماه از بارداریم گذشت ...میرفتم سر کار و به قول معروف زندگی جریان داشت۰اندیا کلاس اولی شده بود و حسابی سرگرم درس ها و ...
20 فروردين 1398

قند و نباته دختر....

سونوگرافی تشخیص داد یه دختره ناز و ملوس توی شکمم داره رشد میکنه و بزرگ میشه.....شاید به قول بعضیا اگه پسر بود بهتر میشد....ولی حتما صلاح در این بوده که آندیا صاحب خواهر بشه....که البته جدای از دختر و پسر بودن سالم بودن یک بچه اینروزا از هر چیزی مهمتره.... والا توی این همه اشعه و موبایل و پارازیت ادم جوون سالم به در ببره هنر کرده بنابراین سلامت جسمی و روانی بچه از هر چیزی مهمتره....که با آزمایشات غربالگری و داستانهای جدیدی که برای مادران باردار گذاشتن تادحدودی خانواده ها از ساامت فرزندشون مطلع میشوند....خدا رو شکر نی نی ما هم مشکلی نداشت نه اینکه حالا چون دختر شده بود بخوام این حرفا رو بزنم، نه....... توی خانواده های ایرانی پسر جایگاه خاص...
19 فروردين 1398

فرزند دوم من

در جواب اینکه فرزند دوم خوب هست یا بد..؟ بدون شک باید بگم خوبه.... هم برای پدر و مادر و هم برای فرزند اول خانواده....... اندیا دختر اول من امسال کلاس اولی میشه و خود همین مدرسه رفتن پروژه ایی برای خودشه...ولی مدتها بود که روی مخ من و پدرش بود که من تنهایم...توی اتاقم تنها نمیخوابم...چرا همه دوستام توی مهد کودک خواهر یا برادر دارن ولی من ندارم و........هزاران هزار حرف و حدیث..‌. اما راستش شرایط اقتصادی این روزها اصلا خوب نیست، هزینه های یک زندگی عادی به قدری بالاست که کمر ادما خم میشه...دلار به ۱۲ هزار تومن رسیده و به قول یکی از همکارام که دوقلو داره تمام حقوق اخر ماهش برای پوشک و شیر خشک خرج میشه.... اما بهرحال فرزند دوم با تمام شک...
19 فروردين 1398

دو خط قرمز

نیمه دوم خرداد۹۷ بود که متوجه شدم باردارم....نمیدونستم که باید خوشحال باشم یا ناراحت...آخه قراری برای فرزند دوم نداشتیم، تقریبا" به این نتیجه رسیده بودیم که یه بچه توی این دوره و زمانه کافیه.....مخصوصا" با تجربه بسیار تلخ سال ۹۴ و بارداری خارج از رحمم که تا پای مرگ رفتم و برگشتم.. حالا دیگه خبر حاملگی برام یه کابوس بود چه برسه به اینکه خودم با چشمای خودم اون دو تا خط قرمز بی بی چک و دیدم..... کلی فکرای منفی اومد سراغم. اول از همه اینکه اگه بازم خارج از رحم باشه چی؟؟؟ اگه سالم نباشه چی؟؟ اگه.....اگه.....و هراران اگه دیگه..... دو هفته تا عروسی نیلوفر ( خواهر زاده ام) مونده بود و این بدترین خبر توی اون روزها بود..... یادمه تنها کاری...
19 فروردين 1398